دانلود رمان مردی حکم می دهد نوشته مهلا جعفری با لينک مستقيم
دانلود رمان مردی حکم می دهد با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا
موضوع رمان مردی حکم می دهد: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: مهلا جعفری
تعداد صفحات رمان: 311 صفحه
خلاصه داستان: داستان این رمان درباره برادرانی روایت میکند که زیر سایهی شیرزنی همچون کوه، قد کشیدهاند، مردانگی میکنند و دم نمیزنند. اما زندگی گاهی چیزی دیگر میخواهد، آیا همان نور چشمی مادر میمانند؟!
قسمتی از رمان مردی حکم می دهد
“نازگل”
بوی ماکارونی خوش عطر مامان کل حیاط رو برداشته بود با اشتیاق بو کشیدم.
چادر کشیم رو در آوردم و در حالی که لبه حوضچه کوچیک حیاط باصفامون می نشستم مامان رو صدا زدم:
-مامان؟ مامان خانم؟ زری خانومی؟
در باز شد و مامان با همون عکس العملی که فکر می کردم، لب پایینش رو به دندون گرفته بود و با دست دیگه اش گوشه صورتش رو گرفته بود، بیرون اومد.
با لبخند نگاهش کردم.
چه خبرته صداتو انداختی رو سرت و جیغ می کشی؟
-صداش رو پایین آورد و ادامه داد:
-همین مونده صدات بره خونه عبداللهی و…
-عبداللهی با شنیدن زری خانومی دل و دینش رو بر باد بده.
محکم زد تو صورتش.
-الهی من بمیرم، این حرفا چیه میزنی می دونی داداشات سر برسن…
با صدای باز شدن در هر دو برگشتیم، بله خود آقا خوشتیپا بودن، دوباره برگشتم سمت مامان.
-برو زبون نریز ورپریده.
رفتم سمتشون و مدل سربازایی که به مافقشون احترام می ذارن احترام گذاشتم و جدی گفتم:
-سلام جنابان.
امیرکیان با همون لبخند جذابش نزدیکم شد.
-سلام جغله، تو کی اومدی؟
-همین الان.
امیرحسین با سرعت از کنارم رد شد و داد زد:
-میگم بوی دود میاد، نگو این جزغاله خونست.
از حرص جیغی کشیدم و دویدم سمتش که وایستاد و سمتم برگشت.
-زهرمار، چرا جیغ میزنی؟…
نویسنده و ناشر محترم اگر خواستار حذف این رمان از تارنمای novelz.ir هستید وارد لینک زیر شویدفرم درخواست حذف رمان