دانلود رمان باور آفتاب نوشته فهیمه رحیمی با لينک مستقيم

دانلود رمان باور آفتاب با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا
موضوع رمان باور آفتاب: عاشقانه
نويسنده رمان: فهیمه رحیمی
تعداد صفحات رمان: 250 صفحه

دانلود رمان باور آفتاب

خلاصه داستان: از خانه کلاه فرنگی تا کوچه هشت پله چهار باغ فاصله بود.
این کوچه درست روبروی میدان روستا و آغازش از نبش دکان خواربار فروشی مش نقی شروع میشد و تا کمرکش ادامه پیدا می کرد.
اولین خانه کاه گلی با سر در فرو ریخته متعلق به او و خانواده هشت نفره اش بود.
در روستا شایعه بود که مش نقی با به دنیا آمدن هر فرزندی پله ای سیمانی کار گذاشته و به این وسیله از شیب تند کوچه کم کرده و رفت و آمد ساکنان را آسان نموده.
همسایگان آرزو می کردند که…
قسمتی از رمان باور آفتاب
همسایگان آرزو داشتند که خدا به مش نقی فرزندان دیگری نیز بدهد تا این کوچه خاکی که بارش اولین باران گل زار میشد شکل و قیافه بگیرد.
و اگر چنین میشد از همه کوچه های روستا زیباتر میشد.

(بیشتر…)

دانلود رمان نجوای شیطان نوشته سپیده فرهادی با لينک مستقيم

دانلود رمان نجوای شیطان با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا
موضوع رمان نجوای شیطان: عاشقانه ، اجتماعي
نويسنده رمان: سپیده فرهادی
تعداد صفحات رمان: 230 صفحه

دانلود رمان نجوای شیطان

خلاصه داستان: می گویند مرا آفریدند از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم.
حوایم نامیدند یعنی زندگی، تا در کنار آدم یعنی انسان همراه و هصدا باشم.
می گویند میوه سیب را من خوردم، شاید هم گندم را و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم می نمایند.
بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب، چشمان شان باز گردید مرا دیدند.
مرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در برگ ها، تا شاید راه نجاتی را از معصیتم پیدا کنند.
نسل انسان زاده من است.
من… حوا… فریب خورده شیطان.
قسمتی از رمان نجوای شیطان
قطره های آب سرگردون روی پوست تنم سر می خوردن و به سمت پایین می رفتن.
چشمام بسته بود. سردم شده بود اما داشتم بازم مثل همیشه لجاجت می کردم.
نمیخواستم چشمامو باز کنم. باید این سر درد لعنتی رو یه جوری آرومش می کردم.

(بیشتر…)

دانلود رمان سیاه بازی نوشته مدیا خانم با لينک مستقيم

دانلود رمان سیاه بازی با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه ، اجتماعی ، هیجانی
نويسنده رمان: مدیا خانم
تعداد صفحات رمان: 1127 صفحه

دانلود رمان سیاه بازی

خلاصه داستان: سیاه بازی حکایتی تلفیقی از زندگیِ دو مَرده.
هر کدوم درست و نادرستِ خودشون رو قبول دارن و هر کدوم به نحوِ خودشون دنبالِ معنیِ واقعیِ زندگی می گردن!
درستِ یکی نادرستِ اون یکی؛ مردونگیِ یکی نامردیِ اون یکیه!
براشون مهم نیست. راه و رسم زندگیشون بر پایه ی درست و غلط هاییه که با شخصیتشون عجین شده!
قسمتی از رمان سیاه بازی
_دیشب اومدم خونتون نبودی. راستشو بگو کجا رفته بودی؟ به خدا رفته بودم.
_رفته بوده دنبالِ داش سیای ما ببینه باز کجا گوسفند میچرونه؟!
سرش را به سختی از زیرِ اتومبیل بیرون کشید و نگاهش به کفش های کهنه ی اسی افتاد. چپ چپ نگاهش کرد!
_ نه خیر. رفته بودم دنبالِ بزمچه های محل… سلامت کو؟
اسی جلوتر آمد و نیشش را تا بناگوش باز کرد.
_نوکرتم و سلام…! چی می خوری؟

(بیشتر…)

دانلود رمان طوفان تاریکی (جلد سوم رمان زاده تاریکی) نوشته ldkh با لینک مستقیم

دانلود رمان طوفان تاریکی با فرمت های اندروید، آیفون، پی دی اف، جاوا
موضوع رمان طوفان تاریکی: تخیلی ، ترسناک
نویسنده رمان: ldkh
تعداد صفحات رمان: 380 صفحه

دانلود رمان طوفان تاریکی

خلاصه رمان:
همه‌ چیز در سیاهی و خاموشی غوطه‌ور است که با آمدن شخصی مرموز، جرقه‌ی انتقام زده می‌شود.
آتش دوباره به پا می‌شود و طوفان درست می‌کند.
زاده‌ی تاریکی برمی‌گردد با آتش انتقامی که در سینه دارد و طوفانی که در راه است.
طوفانی از جنس تاریکی!
قسمتی از رمان طوفان تاریکی
به طرف ماشین رفتم.
در رو سریع باز کردم و سوارش شدم.
چشم‌هام رو از فشار خستگی بستم و سرم رو به صندلی تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم.
تموم تنم خستگی رو فریاد می‌زد و سوزش چشم‌هام اثباتش می‌کرد.
انگشت‌هام رو روی چشم‌های بسته‌ شده‌ام گذاشتم و فشار خفیفی بهشون وارد کردم که کمی درد گرفتند.
«لعنتی» زیر لب زمزمه کردم و کاپشنم رو از تنم بیرون آوردم. برخلاف بیرون که قصد داشت ازم یه آدم‌برفی درست کنه، داخل ماشین خیلی گرم و طاقت‌ فرسا بود.

(بیشتر…)