دانلود رمان پنجمین فصل سال به قلم رهایش با لينک مستقيم

دانلود رمان پنجمین فصل سال نسخه کامل پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نويسنده رمان: رهایش
تعداد صفحات: 1028

رمان پنجمین فصل سال

خلاصه‌‌ رمان : پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک!
برای رسیدن به این نیکی ها خوب بودن خودت به تنهایی کافی نیست!
خوب بودن دیگرانی که در کنارت هستن هم لازمه!
پندارِ به فراموشی نیک بودن رسیده، ناخواسته به سمت شروع فصل جدیدی از زندگی قدم بر می دارد!
دقیقاً ناخواسته! بی هیچ میلی! بی هیچ تلاشی! بی هیچ انگیزه ای! بی هیچ علاقه ای!… (بیشتر…)

دانلود رمان برای خوب بودن حالم از نویسنده رهایش با لينک مستقيم

دانلود رمان برای خوب بودن حالم با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه
نويسنده رمان: رهایش
تعداد صفحات رمان: 258

رمان برای خوب بودن حالم

خلاصه‌ رمان : زندگى انسان ها ها، انسان هایی که سرگرم روزمرگی هاشون هستند…
ساده از کنار یکدیگر می گذرند…
روز را به شب و شب را به روز می رسانند…
ولى، یک جا و در یک نقطه زندگی ها به یکدیگر گره می خورد و امروزو فرداها با هم عجین می شود.
براى خوب شدن حالشان، براى خوب شدن حالمان قدم می گذاریم تو مسیر سرنوشت، می سازیم با هم عاشقانه هایی را که شاید رویای خیلی از ما انسان ها باشد…
قسمتی از متن رمان برای خوب بودن حالم
فصل اول: آبی تند تیره
زنگ رو زدم و منتظر موندم.
سرما اونقدری زیاد بود و باد اونقدر شدید که دلت نمی خواست اصلاً از خونه بیای بیرون…

(بیشتر…)

دانلود رمان آبان ماه اول زمستان است نوشته رهایش با لينک مستقيم

دانلود رمان آبان ماه اول زمستان است با فرمت های اندرويد، آيفون، پی دی اف، جاوا
موضوع رمان آبان ماه اول زمستان است: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: رهایش
تعداد صفحات رمان: 725 صفحه

دانلود رمان آبان ماه اول زمستان است

خلاصه داستان: آبان برای فرار از خاطرات تلخ گذشته سرش را به کار گرم می کند…
فارغ از اینکه با شروع ماجراهای جدیدی درون زندگیش تمام سعی و تلاشش برای فراموش کردن گذشته ناکام می ماند…
قسمتی از رمان آبان ماه اول زمستان است
با صدای تق تق و سر و صدای دریل از خواب پریدم!
عصبی و کلافه نشستم روی تخت و تو این فکر بودم که چرا هروقت من تا نزدیکای صبح کار دارم و مجبورم بیدار بمونم صبح کله ی سحر با یه صدای مزاحمی از خواب بیدار می شم که در باز شد و رها دختر 3 ساله ی خواهر بزرگم آتنا سرک کشید توی اتاق و وقتی دید من بیدارم، دویید تو هال و گفت:
مادرجون دایی بیدار شد!
انگار دنیا منتظر از خواب بیدار شدن من بود!

(بیشتر…)