www.novelz.ir
رمان اپسیلون از گیسوی خزان نسخه کامل
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 3967
خلاصه رمان : حامی رییس یک شرکت گردشگری هوایی هست و شادلی آشپز یک رستوران…
هردو در یک مهمانی شرکت می کنند، شادلی به عنوان آشپز و حامی مهمان.
زمانی که در حال خودشون نیستن اتفاقی باهم رابطه ای نزدیک برقرار می کنند که موجب بارداری شادلی می شود.
شادلی قبل از اینکه حامی ببینش از مهمانی می رود ولی چند ماه بعد که می فهمد… (بیشتر…)
رمان سلبریتی نسخه کامل
موضوع رمان : عاشقانه ، طنز ، هیجانی
تعداد صفحات : 1572
خلاصه رمان : داستان رمان درباره ی یک شخص سرشناس مغرور و عیاش به نام دامون پیران می باشد، او روزی یک دختر بی پناه را نجات می دهد و دختر را به خانه ی خودش می برد.
دامون در قبال امنیت و جای خوابیدنی که به دختر می دهد خود دختر را طلب می کند و از او می خواهد که به هم محرم بشوند. (بیشتر…)
دانلود رمان خدمتکار اجباری با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا
موضوع رمان خدمتکار اجباری: عاشقانه ، اجباری ، اجتماعی
نويسنده رمان: گیسوی خزان
تعداد صفحات رمان: 2082
خلاصه‌‌ای از رمان : داستان رمان درباره دختری است که به خاطر بدهکاری که نامزدش دارد، توسط عده ای آدم خلافکار دزدیده می شود و آنها دختر را مجبور می کنند که…
قسمتی از متن رمان خدمتکار اجباری
با برخورد آب سردی با صورتم به هوش اومدم…
ولی چشمام بسته بود و نمی تونستم جایی رو ببینم.
لا به لای نفس نفس زدنم صدای خشن مردی رو شنیدم که گفت:
– برو به آقا بگو زندس!
نمی دونستم چند ساعت گذشت که به هوش اومدم اصلا برام مهم نبود که بدونم فقط اینو می دونستم که با یک ندانم کاری احمقانه با پای خودم رفتم تو چاله بدبختی…
دانلود رمان هفت خط با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا
موضوع رمان هفت خط: عاشقانه ، اجباری ، انتقامی
نويسنده رمان: گیسوی خزان
تعداد صفحات رمان: 1934
خلاصه‌ی رمان : دیار رئیس مغرور و سرد یک شرکت تبلیغاتی است که برای انتقام از قاتل برادرش عضو گروه مسابقات غیرقانونی می شود.
غافل از این که پدرش به دنبال شخصی می گردد تا وارد زندگی اش بشود و از شرکت در مسابقه منصرفش کند.
آلما که به خاطر آزادی پدرش مجبور به کار کردن در شرکت دیار شده است این پیشنهاد را قبول می کند.
ولی نمی داند که دیار از او کینه به دل دارد و قرار هست پس از این ازدواج اجباری این کار را تلافی کند و…
قسمتی از متن داستان رمان هفت خط
– جمعش کن…
نگاه شاکی و عصبیش بالا اومد و خیره به چشم هام شد.
لحن دستوری و پر از تحقیرم رو دوست نداشت…