دانلود رمان فرار ارباب زاده به قلم رویا رستمی با لينک مستقيم

دانلود رمان فرار ارباب زاده نسخه کامل پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: اربابی، عاشقانه، انتقامی، هیجانی
نويسنده رمان: رویا رستمی
تعداد صفحات: 380
جلد دوم رمان موسرخه و ارباب اتابک

رمان فرار ارباب زاده

خلاصه‌‌ رمان : انوشیروان برادر ارباب اتابک، ارباب زاده ای خوشگذران که اتابک مجبورش می کند به همراه لیلا (دختر خواهرشان) به روستا بازگردد.
در بین راه ماشینش خراب می شود.
ناگهان صدای چند اسب را می شنود، وقتی برمی گردد می بیند که چند راهزن به دنبال یک دختر هستند.
به کمک دختر می رود و نجاتش می دهد، اما نمی تواند روبند دختر را بردارد و آن دختر با چشم های روباه مانند خود فرار می کند.

(بیشتر…)

دانلود رمان دکتر و ارباب از نویسنده مسیحه زادخو با لينک مستقيم

دانلود رمان دکتر و ارباب با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان دکتر و ارباب: عاشقانه ، اربابی ، ازدواج اجباری ، اجتماعی
نويسنده رمان: مسیحه زادخو
تعداد صفحات رمان: 539

رمان دکتر و ارباب

خلاصه‌ی رمان : داستان درباره یک ارباب به ظاهر خشن می باشد.
اما، یک ارباب که هیچ اختیاری برای زندگی خودش ندارد.
او ارباب هست اما در مهم ترین مرحله ی زندگیش خان برایش تصمیم گرفته و مجبور به ازدواجی می شود که هیچ علاقه ای به آن ندارد.
و خانم دکتری که به روستا می رود و وارد ماجراهایی می شود که کلی دردسر برایش درست می شود.
اما این دکتر باهوش…
قسمتی از متن رمان دکتر و ارباب
(اهورا)
جعفر به حالت دویدن کل عرض حیاط رو طی کرد و بالای پله ها ایستاد و نفس نفس میزد.
پرده رو انداختم و اتاقم رو ترک کردم…

(بیشتر…)

دانلود رمان مجبوری با من بمانی به قلم آیدا رستمی با لينک مستقيم

دانلود رمان مجبوری با من بمانی نسخه‌های پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه ، ازدواج اجباری ، اربابی
نويسنده رمان: آیدا رستمی
تعداد صفحات رمان: 110

رمان مجبوری با من بمانی

خلاصه‌ رمان : و چقدر سخت است مردی که تا دیروز برایت مثل برادر بود، حال همسرت بشود…
چقدر سخت است که همه‌ی آرزوهایت یکی یکی بسوزد و تو برای بچه‌ای بسوزی که مال تو و از جنس تو نیست…
قسمتی از متن رمان مجبوری با من بمانی
“آبنوس”
بعد از خوردن صبحانه، از مامانم خداحافظی می کنم.
وسایلم رو برمی دارم و به طرف مدرسه حرکت می کنم.
در مدرسه گلبهار رو می بینم و طرفش می روم.
– سلام گلی جان…
با برگردوندن صورتش به طرفم، چشم های قرمز و اشکی به همراه صورت کبودش رو می بینم.
با نگرانی می گم:
– وای گلبهار، چی شده؟ چه بلایی سرت اومده؟

(بیشتر…)