سایت دانلود رمان های جذاب ایرانی : ورود به رمان استار

دانلود رمان تمنای گرگ به قلم فاطمه مقبولی با لينک مستقيم

دانلود رمان تمنای گرگ با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان تمنای گرگ: عاشقانه ، پلیسی ، معمایی ، ترسناک
نويسنده رمان: فاطمه مقبولی
تعداد صفحات رمان: 396

رمان تمنای گرگ

خلاصه‌ رمان : این رمان روایت‌گر زندگی دختری است که با صلاح‌ دید پدرش به جمعی ورود می‌کند که از آن خاطره‌ای جز ترس و نفرت ندارد.
او مجبور به زندگی در میان آدم‌هایی هست که صفت‌شان بی‌رحمی‌ است و کارشان قاچاق…
اما در هیاهوی ترس و زندگی، حادثه‌ عشق به تکثیر می‌نشیند و او می‌ماند و مردی که با محبت بیگانه‌ است و روحش تشنه‌ی حس انتقام…
می‌گویند گرگ‌ها احساس ندارند، می‌گویند گرگ را از هر طرف که بخوانی، همان گرگ است…
مثل درد…
می‌گویند توبه گرگ مرگ است…
می‌گویند گرگ‌ها فقط دریدن را می‌دانند…

(بیشتر…)

دانلود رمان یک قدم تا یاد تو به قلم سحر مرزبان با لينک مستقيم

دانلود رمان یک قدم تا یاد تو نسخه پی دی اف، اندرويد، آيفون، جاوا
موضوع رمان یک قدم تا یاد تو: عاشقانه ، معمایی ، پلیسی
نويسنده رمان: سحر مرزبان
تعداد صفحات رمان 376 صفحه

دانلود رمان یک قدم تا یاد تو

خلاصه رمان : این رمان داستان دردها و غم ها است، داستان رازها و معماها…
دختری از تبار درد و غم، مسیری که زندگی برایش تعیین می کند و همراه با خودش می برد.
پسری از تبار سنگ و انتقام، مسیری که خودش به زندگیش تحمیل می کند و…
رازهایی برملا می شود که به داستان هیجان می بخشد…
قسمتی از متن رمان یک قدم تا یاد تو
با حس سرگیجه چشمانش را باز کرد.
سیاهی مطلق بود، به چشمانش بیشتر فشار آورد تا بهتر ببیند و همینطور به مغزش فشار آورد که چی شده؟
تمام حس های پنج گانه اش به کار افتاد.
صدای شیون و گریه از هر جای خونه به گوش می رسید. با دیدن سیاه پوشی خاله اش همه چیز برایش تمام شده به حساب اومد.

(بیشتر…)

دانلود رمان پلیس بازی به شرط عاشقی نوشته parastoo & sedna.z با لینک مستقیم

دانلود رمان پلیس بازی به شرط عاشقی با فرمت های pdf,apk,epub,jar
موضوع رمان پلیس بازی به شرط عاشقی: عاشقانه ، پلیسی ، طنز
رمان پلیس بازی به شرط عاشقی نوشته: parastoo & sedna.z
تعداد صفحات رمان: 111 صفحه

دانلود رمان پلیس بازی به شرط عاشقی

خلاصه داستان: میگمـ پلیس بازے ولے توباورنڪنـــ…
عاخه من پلیســـ واونــ…
من راهـ راستـــ واونـــ…
خلاصه بعد کلی دنگ و فنگ خانوم آنجلینا جولی رو حاضر میکنمـ و به سمت اداره حرکت میکنیمـ…
تینوـ سایدا منم ببر…
نگاه خنده داری بهش میکنمـ: همینم مونده بچه باخودم ببرمـ…
اخمی میکنهـ: خوبه من ازت بزرگترما اینقدر پرو بازی در میاری!
انگشتمو به سرم میزنم: بزرگی به عقل نه به سن… که تو از عقل محرومی!
قسمتی از رمان پلیس بازی به شرط عاشقی
پارتـ یکــــ‬
دست کشای چرم میشکیمو برمیدارمـ: بابا بزار من برمـ…
بابا نگاهی بهم میندازهـ: ببین سایدا میگم نهـ یعنی نهـ…
پوفی میکنمـ بابا همیشه لج باز و یه دنده بود…‬
من ـ بــابــا!!‬
کلافه پشت سرش تند قدم برمیدارمـ: بابا قول میدمـ مراقب خودم باشمـ…‬

(بیشتر…)