دانلود رمان بازیگر از نویسنده رویا رستمی با لينک مستقيم

دانلود رمان بازیگر با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون

موضوع رمان بازیگر: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: رویا رستمی
تعداد صفحات رمان: 485

رمان بازیگر

خلاصه‌ی رمان : از مهمانی های شلوغ خوشش نمی آمد.
اما وقتی دعوتش می کردند، زبانش نمی چرخید که نه بگوید.
نه این که نه گفتن بلد نباشد… نه اصلا؟ فقط نمی خواست در مهمانی هایی که به مناسبت فروش فیلم یا پایان فیلم راه می انداختند جا بماند.
این گونه شانس مواجهه با کارهای جدید و تهیه کننده های بیشتر را داشت…
قسمتی از متن رمان بازیگر
زیاده روی آریو روی اعصابش بود.
آنقدر زیاد خورده بود که حتی تعادلش هم به سختی حفظ می کرد.
می خواست چه چیزی را نشان دهد؟!
از روی صندلی بلند شد.
به سمتش رفت.
باید یکی جلوی زیاده رویش را می گرفت.
کنارش ایستاد.

(بیشتر…)

دانلود رمان تقدیر شیرین از نویسنده زهرا اسدی با لينک مستقيم

دانلود رمان تقدیر شیرین نسخه پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان تقدیر شیرین: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: زهرا اسدی
تعداد صفحات رمان: 71

رمان تقدیر شیرین

خلاصه‌ رمان : شیرین دختری مهربان و زیبا و خوش رو که محض این صفات شخصیتی خوب مورد توجه همگان است،
شیرین در خانواده‌ای پر جمعیت و تنگدست زندگی می کند که تفاوت ظاهری بالایی با افراد خانواده دارد.
برادری بزرگتر از خود به نام علی دارد که بیشترین محبت را از او می بیند.
و در جریان تلاش های علی، خانواده از تنگدستی رها می شوند…
دایی خانواده و فرزندش فرید برای حضور در مراسم عروسی برادر شیرین از بحرین عازم ایران هستند و فرید به جمع دوست داران شیرین افزوده می شود!
در این میان شیرین متوجه می شود که برادر بزرگش هم به دختری علاقه‌مند است…

(بیشتر…)

دانلود رمان آتنا از نویسنده آستاتیرا عزتیان با لينک مستقيم

دانلود رمان آتنا نسخه پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان آتنا: عاشقانه ، کل‌کلی ، اجتماعی ، رئال
نويسنده رمان: آستاتیرا عزتیان
تعداد صفحات رمان: 133

رمان آتنا

خلاصه‌ی رمان : آتنا دختر شاد و سرخوشی می باشد که در کنکور شرکت می کند.
او رشته مورد علاقه‌اش را در دانشگاه تهران قبول می شود.
آتنا با یکی از دوستانش از شیراز به شهر تهران نقل مکان می کنند.
پس از نقل مکان هر کدام از آنها درگیر جنجال‌هایی در زندگی خود می شوند و…
قسمتی از متن رمان آتنا
-مامان… مامان… مــامــان!
-ساکت، دختره‌ی جیغ جیغو، چته؟!
-کجایی؟؟؟
-آشپزخانه!
کوله‌ام رو زمین انداختم و رفتم تو آشپزخانه و مامان رو محکم در آغوش گرفتم!
-چطوری عشقه من!؟
-سرآوردی دختر تو؟
-نه فداتشم خبر خوب آوردم!
-چه خبری؟
-قبول شدم!
مامان بدون این که نگاهم کنه همین طور که پیاز پوست می گرفت گفت: قبول حق!

(بیشتر…)