دانلود رمان عشق معلم از نویسنده سهیلا زاهدی با لينک مستقيم

دانلود رمان عشق معلم با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان عشق معلم: عاشقانه ، تراژدی ، اجتماعی
نويسنده رمان: سهیلا زاهدی
تعداد صفحات رمان: 241

رمان عشق معلم

خلاصه‌ رمان : داستان رمان درباره‌ی دختری به اسم فرنوش می باشد که فقط ۱۷ سال سن دارد.
اما به خاطر این که بتواند ادامه‌ی تحصیل بدهد با مردی که 10 سال از خودش بزرگتر هست نامزد می کند!
در این میان فرنوش داستان ما به خاطر ازدواج اجباری که داشت، شوهر خود را بختک زندگیش می‌ داند.
اما در طول زندگی اتفاقاتی می افتد که دیدگاه فرنوش را نسبت به شوهرش تغییر می دهد و…
قسمتی از متن رمان عشق معلم
با حرص داشتم به حرف‌ های مامان گوش می‌دادم…
با عصبانیت گفتم:
مامان، مگه مامان بزرگ به غیر من نوه‌ دیگه‌ ای نداره که من رو می‌خوای بفرستی پیشش؟!

(بیشتر…)

دانلود رمان اشتباه از نویسنده مائده بیدگلی با لينک مستقيم

دانلود رمان اشتباه با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان اشتباه: عاشقانه ، غم‌انگیز ، اجتماعی
نويسنده رمان: مائده بیدگلی
تعداد صفحات رمان: 285

رمان اشتباه

خلاصه‌ی رمان : داستان این رمان درباره دختری به اسم آرام می باشد.
دختری که در یک خانواده ثروتمند قد کشیده، خانواده ای که در آن هیچ فردی از علاقه و احساسات صحبتی نمی کند.
همه درگیر مسائل خود هستند و هیچ محبتی بین افرادش وجود ندارد.
این خانواده به یک عهد که از وصیت نامه ی اجدادشان است به سختی پایبند هستند.
اقوام رادپویا عهد کرده اند که با غریبه ها ازدواج نکنند.
آرام رادپویا دختری هست که می خواهد این عهد را بشکند اما…
قسمتی از متن رمان اشتباه
دست هامو کشیدم سمت گوش هام و گوش هامو محکم نگه داشتم و فشار دادم تا دیگر چیزی نشنوم.
داغ کرده بودم دست بی جانم رو به نشانه سکوت بالا آوردم…

(بیشتر…)

دانلود رمان عشق از سوی اجبار از نویسنده پریا.ج با لينک مستقيم

دانلود رمان عشق از سوی اجبار نسخه پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان عشق از سوی اجبار: عاشقانه ، هم‌خانه‌ای ، اجتماعی
نويسنده رمان: پریا.ج
تعداد صفحات رمان: 331

رمان عشق از سوی اجبار

خلاصه‌ رمان : سوزان دختري است که پدرش به اجبار او را وادار می کند تا با پسری به نام اردلان ازدواج کند.
اما او به شخص دیگری علاقه دارد و از اردلان متنفر است. سوزان پس از مدتی متوجه مي شود که سام…
قسمتی از متن رمان عشق از سوی اجبار
من: بابا التماست مي کنم…
بابا: ساکت شو، ديگه نمي خوام صداتو بشنوم.
من: بابااااا…
دستش رو بلند کرد که بزنه چشمامو بستم ولي هيچ اتفاقي نيفتاد، آروم چشمامو باز کردم که ديدم سورن دست بابا رو گرفته…
سورن: بابا ولش کن چطوري مي توني اين کارو بکني؟ اون حق داره براي خودش، براي آيندش تصميم بگيره.

(بیشتر…)