سایت دانلود رمان های جذاب ایرانی : ورود به رمان استار

دانلود رمان انتقام به قلم شبنم آهنین جان با لينک مستقيم

دانلود رمان انتقام نسخه کامل پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، انتقامی، جنایی
نويسنده رمان: شبنم آهنین جان
تعداد صفحات: 355

رمان انتقام

خلاصه‌ی‌‌ رمان : مهسا و مهتاب دو خواهر که در کنار خانواده زندگی می کردند.
مهسا دختر بزرگ خانواده با یک اشتباه کوچک به قتل می رسد و این از دید خواهرش مهتاب پنهان نمی ماند.
مهتاب که می داند قاتل چه شخصی هست به دنبال انتقام می رود.
در پی انتقام با میلاد رو به رو می شود و زندگی مهتاب به طور کامل تغییر پیدا می کند و با حقایق رو به رو می شود…
قسمتی از متن رمان انتقام
نزدیک در خانه بودم که گوشی همراهم به صدا در آمد.

(بیشتر…)

دانلود رمان هفت خط از نویسنده گیسوی خزان با لينک مستقيم

دانلود رمان هفت خط با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان هفت خط: عاشقانه ، اجباری ، انتقامی
نويسنده رمان: گیسوی خزان
تعداد صفحات رمان: 1934

رمان هفت خط

خلاصه‌ی رمان : دیار رئیس مغرور و سرد یک شرکت تبلیغاتی است که برای انتقام از قاتل برادرش عضو گروه مسابقات غیرقانونی می شود.
غافل از این که پدرش به دنبال شخصی می گردد تا وارد زندگی اش بشود و از شرکت در مسابقه منصرفش کند.
آلما که به خاطر آزادی پدرش مجبور به کار کردن در شرکت دیار شده است این پیشنهاد را قبول می کند.
ولی نمی داند که دیار از او کینه به دل دارد و قرار هست پس از این ازدواج اجباری این کار را تلافی کند و…
قسمتی از متن داستان رمان هفت خط
– جمعش کن…
نگاه شاکی و عصبیش بالا اومد و خیره به چشم هام شد.
لحن دستوری و پر از تحقیرم رو دوست نداشت…

(بیشتر…)

دانلود رمان تب داغ گناه نوشته نیلوفر قائمی فر با لینک مستقیم

دانلود رمان تب داغ گناه با فرمت های pdf,apk,epub,jar
موضوع رمان تب داغ گناه: عاشقانه ، انتقامی
نویسنده رمان: نیلوفر قائمی فر

رمان تب داغ گناه

خلاصه داستان: آرمین پسر زیبا و مغروری که اومده تا انتقام بگیره انتقام گذشته ی تلخی که مردی برای او و خانواده اش رقم زده.
تاوان گناهی که درگذشته رخ داده رو چه کسی باید بده دختری بی گناه که از هیچ چیز خبر نداره…
قسمتی از متن رمان تب داغ گناه
دلم به شدت شور میزد تو وجودم غوغایی به پا بود آخه تا حالا از این کارا نکرده‬ بودم.
داشتم خط قرمزهایی که در فرا خودم بودو زیر پا میذاشتم.
حس های‬ متفاوت با وجدانم در افتاده بودن یکی در وجودم میگفت:
«چرا اومدی احمق اگر‬ یه آشنا ببینتت چی؟ برگرد تا دیر نشده»
اگر مامان و بابا بفهمند؟…‬
وای اونا هیچی نعیمو بگو مامور عذاب وای اون قیافه ای که در تصور فانتیزیم‬ شبیه یکی از هیولاهای موذی کارتون هیولاها بود اومد تو ذهنم اگر بفهمه خون‬ به پا میکنه.

(بیشتر…)