دانلود رمان اما خاکستری از نویسنده مریم ایلخانی با لينک مستقيم

دانلود رمان اما خاکستری با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان اما خاکستری: عاشقانه ، هیجان‌انگیز ، اجتماعی
نويسنده رمان: مریم ایلخانی
تعداد صفحات رمان: 1362

خلاصه ای از رمان : یکی از شخصیت های داستان شاهین می باشد که یک مرد جذاب و خشن است.
به دلیل سوتفاهمی با مهشید که عشق سابق خواهرزاده اش بوده رو به رو می شود، سوتفاهمى که باعث می شود مهشید در موقعیتى قرار بگیرد که یک زن بدکار تلقى شود.
در صورتی که مهشید دخترى نجیب و معصوم است که سال هاى زیادی در اوج فقر خانواده اش با شرافت زندگی کرده است.
این سوتفاهم باعث شروع روند یک ماجرای پر فراز و نشیب می شود که…
قسمتی از متن رمان اما خاکستری
تاپ تاپ قلبم، نفس های بریده ام و هجوم افکاری که انگار، راه خود را گم کرده بودند-

(بیشتر…)

دانلود رمان دوباره زندگی به قلم دوشیزه با لينک مستقيم

دانلود رمان دوباره زندگی پی دی اف ، اندروید ، آیفون ، جاوا

موضوع رمان دوباره زندگی: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: دوشیزه
تعداد صفحات: 218 صفحه

خلاصه رمان : داستان این رمان درباره ی دختری است که تلاش می کند تا به تنهایی و بدون این که به خانواده ی خود تکیه کند خودش بار مشکلاتش را به دوش بکشد.
اما در این مسیر پسری سد راه او می شود که بار مشکلاتش رو سنگین تر می کند…
قسمتی از متن رمان دوباره زندگی
دستی براي همکارش نهال که مسیرشون سر این خیابون از هم جدا میشد تکان داد و راه افتاد سمت خانه…
معمولاً راه برگشت رو با ماشین می رفت ولی اون روز هوا خوب بود و به سرش زد کمی پیاده روي کنه…
سرش تو گوشیش بود و داشت از سر یک کوچه عبور می کرد که ماشینی جلوي پاش ترمز کرد…

(بیشتر…)

دانلود رمان احساس عجیب از نویسنده سارا حسینی با لينک مستقيم

دانلود رمان احساس عجیب پی دی اف ، اندروید ، آیفون ، جاوا
موضوع رمان احساس عجیب: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: سارا حسینی
تعداد صفحات رمان 987 صفحه

خلاصه ای از رمان : داستان رمان احساس عجیب روایتگر زندگی دختری است که طراح لباس می باشد.
دو سال پیش شخصی که دوستش دارد اورا ترک می کند و حالا پس از دو سال میثم با عشقی زیاد نسبت به گذشته برمی گردد.
میثم ادعا می کند که فقط اسیر توطئه شده بود.
ولی آیا سارا هنوز هم مانند گذشته می تواند عاشقانه های میثم را قبول کند؟!…
قسمتی از متن رمان احساس عجیب
کلافه چشم هامو بستم و توی دلم با خدا صحبت کردم…
چشم هامو باز کردم، میثم منتظر و نگران به من خیره شده بود، با لحن محکمی گفتم:
_نه…

(بیشتر…)