دانلود رمان یک پاییز فاصله به قلم پگاه رستمی فرد با لینک مستقیم

رمان یک پاییز فاصله نسخه کامل

موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 2932

رمان یک پاییز فاصله

خلاصه رمان : ترلان دختر نابینایی که روشنایی را درون خودش پیدا کرده، بعد از جراحی چشم هایش می فهمد که سیاهیِ دنیای اطراف خیلی تاریک‌تر از سیاهی پشت پلک‌هایش هست.
ترلان نماد آدم‌هایی هست که به روی تاریکی‌های پیرامونشون چشم بستن و وقتی که برای اولین بار‌ چشم باز می‌کند و خودش را در میان این همه پلیدی می‌بیند، بال و پر پرواز را از خودش می‌گیرد و به منطقه‌ی امنش پناه می‌برد تا اینکه زندگی او را مجبور به ایستادگی می‌کند.

(بیشتر…)

دانلود رمان برای مریم به قلم مائده فلاح با لينک مستقيم

دانلود رمان برای مریم نسخه کامل پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون

موضوع رمان: عاشقانه، اربابی
نويسنده رمان: مائده فلاح
تعداد صفحات: 2063

رمان برای مریم

خلاصه‌‌ رمان : روایتی عاشقانه از زندگی سه زن سه مریم!
مریم و فرهاد
مریم دختر خوانده ی‌ برادر فرهاد است، فرهاد سال ها مریم را به عنوان دختر برادرش پذیرفته است، اما بعد از بازگشتش به کشور، همه چیز متفاوت می شود. (بیشتر…)

دانلود رمان خسوف به قلم پگاه مرادی با لينک مستقيم

دانلود رمان خسوف برای پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان خسوف: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: پگاه مرادی
تعداد صفحات: 676

رمان خسوف

خلاصه‌‌ای از رمان : کلید صندوق چوبی اش را از توی کوله اش بیرون کشید و قفل قدیمی اش را گشود.
دار و ندارش را این جا می گذاشت، البته حواسش بود این صندوق در معرض دید کسی نباشد.
وسایل شخصی اش را از کودکی تا نوجوانی، همه را آن جا نگه داری می کرد.
چند تکه طلا هم داشت که یادگاری از کودکی هایش بود و هیچ وقت دلش نمی آمد که طلاها را بفروشد و پولشان را بخورد.
نمی خواست کسی از وجود طلاهایش بویی ببرد.
هرچند یک گردنبد طلا، یک انگشتر کوچک و دو النگوی کوچک این حرف ها را نداشت، اما برای او فارغ از قیمت شان که هر روز نجومی بالا می رفت از لحاظ معنوی ارزشمند بود.

(بیشتر…)

دانلود رمان مجبوری با من بمانی به قلم آیدا رستمی با لينک مستقيم

دانلود رمان مجبوری با من بمانی نسخه‌های پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه ، ازدواج اجباری ، اربابی
نويسنده رمان: آیدا رستمی
تعداد صفحات رمان: 110

رمان مجبوری با من بمانی

خلاصه‌ رمان : و چقدر سخت است مردی که تا دیروز برایت مثل برادر بود، حال همسرت بشود…
چقدر سخت است که همه‌ی آرزوهایت یکی یکی بسوزد و تو برای بچه‌ای بسوزی که مال تو و از جنس تو نیست…
قسمتی از متن رمان مجبوری با من بمانی
“آبنوس”
بعد از خوردن صبحانه، از مامانم خداحافظی می کنم.
وسایلم رو برمی دارم و به طرف مدرسه حرکت می کنم.
در مدرسه گلبهار رو می بینم و طرفش می روم.
– سلام گلی جان…
با برگردوندن صورتش به طرفم، چشم های قرمز و اشکی به همراه صورت کبودش رو می بینم.
با نگرانی می گم:
– وای گلبهار، چی شده؟ چه بلایی سرت اومده؟

(بیشتر…)