دانلود رمان ستاره پنهان نوشته مهسا زهیری با لينک مستقيم

دانلود رمان ستاره پنهان با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا
موضوع رمان ستاره پنهان: عاشقانه ، ماجراجویی ، اجتماعی
نويسنده رمان: مهسا زهیری
تعداد صفحات رمان: 271 صفحه

دانلود رمان ستاره پنهان

خلاصه داستان: از یک خانواده ی سنتی با سطح اجتماعی معمولی دختری بلند می شه که از شرایط پیش روش ناراضیه و امیدواره که بتونه روی پای خودش بایسته و
با مشکلاتی که ناخواسته باهاش مواجه شده کنار بیاد.
ماجرای رمان از خواندن وصیت نامه ای شروع می شه که قرار بود زندگی این دختر رو بعد از مدت ها ناراحتی و بی سر و سامونی عوض کنه.
اما ظاهراً به این ناراحتی ها دامن می زنه و سبب آشناییش با شخصی می شه که زمین تا آسمون باهاش تفاوت داره…
قسمتی از رمان ستاره پنهان
هانی برای صدمین بار گوشه‌ی پارچه رو از نایلون بیرون آورد و گفت: خیلی نازه.
حوصله‌ی لبخند زدن نداشتم.
فقط گفتم: از بس گفتی از چشمم افتاد.
-چه شانسی داشت. می‌ترسیدم پیدا نکنیم.
-فکر می‌کنی براش مهم بود؟
-…

(بیشتر…)

دانلود رمان باغ ممنوعه از پردیس شریعتی با لینک مستقیم

دانلود رمان باغ ممنوعه با فرمت های pdf,apk,epub,jar
موضوع رمان باغ ممنوعه: ترسناک ، ماجراجویی ، هیجانی
رمان باغ ممنوعه نوشته: پردیس شریعتی

دانلود رمان باغ ممنوعه

خلاصه داستان: داستان رمان درمورد دختریه که به باغ رو به روییشون مشکوک می شه.
و از سر شیطنت و کنجکاوی می خواد سر از راز این باغ در بیاره که چرا همیشه در باغ با زنجیر و قفل بسته اس؟
چرا تو این سالها تا حالا ندیده کسی حتی یه بار واردش بشه؟
اصلا داخل این باغ چی هست؟
و کلی سوال دیگه که دختر نمی دونسته که پشت در این باغ چه اتفاق وحشتناکی در حال وقوعه و وقتی میفهمه که دیگه توی دردسر افتاده…
قسمتی از رمان باغ ممنوعه
-آخ جون!
از خوشحالی کف دوتا دستامو به هم زدم و پریدم هوا.
بابا از حرکتم خنده اش گرفته بود.
بابا: خیلی خب حالا دختره ی گنده خجالت بکش مثل بچه ها بالا و پایین می پره.
-آخه خیلی خوشحالم خیلی وقت بود که دلم هوای باغو کرده بود.‌

(بیشتر…)

دانلود رمان نبات و بادام تلخ از سما جم با لینک مستقیم

دانلود رمان نبات و بادام تلخ با فرمت های pdf,apk,epub,jar
موضوع رمان نبات و بادام تلخ: عاشقانه ، ماجراجویی
رمان نبات و بادام تلخ نوشته: سما جم

دانلود رمان نبات و بادام تلخ

خلاصه داستان: بیست و اندی سال پیش، در شهر کوچکی در غرب کشور، دو مادر اجبارا و به طور پنهانی فرزندان تازه متولد شده‌ی خود را با یکدیگر جابه‌جا می‌نمایند با این قول که هر چه زودتر فرزند خود را باز پس گیرند.
اما یکی بر قول خود وفادار نمانده و…
حال در دایره چرخان روزگار، این دو کودک بزرگ شده و هر یک به گونه‌ای خاص می‌باشند.
روند نرم داستان شکل می‌گیرد تا هر یک با حقیقت اصلی مواجه گردند…
“”بخشی از وقایع و شخصیت‌های داستان و فضاهای ذکر شده، کاملا براساس مشاهدات عینی بوده و تنها نام‌ها و نشانه‌ها تغییر یافته‌اند.””
قسمتی از رمان نبات و بادام تلخ
ـ لگد بزن! خواهش می‌کنم.
کف دستش را به روی شکم، محکم و دورانی به حرکت در آورد.
آهش در آمد اما حرکتی را در هیچ نقطه‌ای احساس نکرد.

(بیشتر…)