دانلود رمان آفرودیته به قلم زهرا ارجمندنیا با لینک مستقیم

رمان آفرودیته نسخه کامل

موضوع رمان : عاشقانه ، کلکلی ، هیجان‌انگیز
تعداد صفحات : 978

رمان آفرودیته

خلاصه رمان : داستان در لوکیشن اسپانیا است.
عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی، آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلونا، مربی دختری به اسم دیانا می شود.
دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی بی دست و پا، در مقابلش مردی از ایران با جدیت و سردی شخصیت… (بیشتر…)

دانلود رمان سنگ قلب مغرور نوشته asiyeh69 با لينک مستقيم

دانلود رمان سنگ قلب مغرور با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا
موضوع رمان سنگ قلب مغرور: عاشقانه ، کل کلی
نويسنده رمان: asiyeh69
تعداد صفحات رمان: 732 صفحه

رمان سنگ قلب مغرور

خلاصه داستان: این رمان درباره دو نفره كه گشتن و گشتن تا به هم رسيدن.
شايد هيچ كدوم به ته خط فكر نمي كردن.
داستان رمان برای يه جفت دله كه فاصلشون از اينجا تا آسمونه.
يه دل كه درياي محبت و از خود گذشتگيه و دلي كه سراسر غرور و سرد و نفوذ ناپذير مثل سنگ…
قسمتی از رمان سنگ قلب مغرور
خیلی وقته یاد گرفتم بخندم.
اگر تمام دنیا، بدبختی هاشو بهم هدیه بده بازم می خندم.
گریه هامو بغض هامو هق هقام رو فقظ باید بالشت رو یخت خوابم ببینه.
فقظ بالشت تخــت خوابم رفیق غم و ناراحتی هامه.
تنها شاهد اشک های من این اتاقه که تنهایی من سهمشه.
ـ اّه، خدا لعنتت کنه پروانه که صبح به این زودی منه بدبختو داری عذاب میدی.
گوشی رو با بدبختی پیدا کردم.

(بیشتر…)

دانلود رمان بادیگارد اجباری از الهه آتش با لینک مستقیم

دانلود رمان بادیگارد اجباری با فرمت های pdf,apk,epub,jar
موضوع رمان بادیگارد اجباری: عاشقانه ، پلیسی ، کل کلی
رمان بادیگارد اجباری نوشته: فائزه بهشتی راد

دانلود رمان بادیگارد اجباری

خلاصه رمان: رمان من در مورد یه آقای پلیس مغرور و یه خانم نویسنده شیطونه که این آقای پلیس ما بنا به دلایلی مجبور میشه بادیگارد این خانم نویسنده بشه و این خانم نویسنده ناخواسته این آقای پلیسو مجبور به کارایی میکنه که واسه آقای پلیس تصورشم وحشتناکه…
قسمتی از رمان بادیگارد اجباری
اه لعنتی دلم نمی خواد این ماموریت و برم، آخه خیر سرم سرگردم حالا برم بشم محافظ شخصی یه جوجه نویسنده چون کاراش خیلی خوبه و شهرت جهانی پیدا کرده؟
اه نمیخوام!
صدای در بلند شد!
– بفرمایید! سروان رضوی اومد تو اتاق و احترام گذاشت!
با سر بهش اشاره کردم که چکار داری؟
سروان رضوی: جناب سرگرد جناب سرهنگ تو اتاق شون منتظرتون هستن!
عصبی نگاش کردم که ترسید و دستپاچه گفت: اجازه ی مرخصی میدید قربان؟

(بیشتر…)