دانلود رمان هزار چم نوشته زینب ایلخانی با لينک مستقيم

دانلود رمان هزار چم با فرمت های اندرويد، آيفون، پی دی اف، جاوا

موضوع رمان هزار چم: عاشقانه ، اجتماعی ، غمگین
نويسنده رمان: زینب ایلخانی
تعداد صفحات رمان: 1682 صفحه

رمان هزار چم

خلاصه داستان: تاريخ، هميشه بى رحم بوده است…
براى همين از زنگ کلاس درس تاريخ خوشم نمیامد…
اما چند سالى است گير كرده ام زير سنگينى كتاب قطور تاريخ زندگى ام…
فصل هايش، وای از فصل هايش! فصل هاى اين كتاب، تكرار مهر و آبان و آذر بود…
فروردينش هيچ وقت نرسيد و همیشه زرد بود…
نه اشتباه نكنيد!
از مهر و آبان و آذر هاى آن سال ها نمی گويم.
از پاييزى كه شما می شناسيد، نمی گويم…
درست مثل همين پاييز هاى جديد! همين ها كه نه باران دارد و نه…
نه اسمش هوای دو نفره است!
پاييز انفرادى…
قسمتی از رمان هزار چم
راننده از ماشينش پياده شده است و فرياد مي‌كشد.
_ چالوس! چالوس! آقا چالوس؟ خانم چالوس؟
چند لحظه نگاهش می كنم.
انگار هنوز خودم هم باورم نشده است چه تصميمى گرفته ام!

(بیشتر…)

دانلود رمان با سقوط دست های ما از نویسنده زینب ایلخانی با لينک مستقيم

دانلود رمان با سقوط دست های ما با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان با سقوط دست‌های ما: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: زینب ایلخانی
تعداد صفحات رمان: 1352

رمان با سقوط دست های ما

خلاصه‌ی رمان : به همراه ما در داستان جنجالی رمان با سقوط دست‌های ما با سبک متفاوت كاملا رئال همراه باشيد.
تا علاقه شدید را در زندگی انسان های معمولی هم لمس كنيد.
آنهایی كه نه اسطوره هستند! نه اربـابـند! و نه حتى كسى كه آرزوى خيلى ها باشند…
معمولی ها هم علاقه مند می شوند، دوست می دارند و دوست داشته مي شوند…
قسمتی از متن رمان با سقوط دست‌های ما
يقه كتم را تا جاى ممكن بالا مي كشم و سرم را در همان يقه فرو مي برم، از ديده شدن حتی در اين خلوت زمستانى برف زده اينجا هم شرم دارم!
به تماشاي رد پاهايم در برف مي ايستم و سر بر مي گردانم، آه از نهادم بر مي خيزد.

(بیشتر…)

دانلود رمان آقای هنرپیشه نوشته زینب ایلخانی با لينک مستقيم

دانلود رمان آقای هنرپیشه با فرمت های اندرويد، آيفون، پی دی اف، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: زینب ایلخانی
تعداد صفحات رمان: 674 صفحه

دانلود رمان آقای هنرپیشه

خلاصه داستان: دست سرنوشت، دو زخمی، دو درمانده، دو جا مانده از زندگی را در جزیره ای ناشناخته و آرام، امواج دریا سرنوشت آن دو را به هم گره می زند…
هنرپیشه ای تنها و سر در گم در اين سرزمين، شوق زندگی می یابد و ناجی الهه ای از جنس حيات می شود!
و این روایت تنها با گره كور علاقه آغاز می شود…
قسمتی از رمان آقای هنرپیشه
“الـهـه”
مرضیه از ساغر شكسته اش به ساقى شكایت می كند و من زل زده ام به كشتى كه به گمانم آخرین میهمان دریا براى امروز باشد.
كشتى كه رفته است شكار خورشید، خورشیدى كه خودش را به دریا چسبانده و شاید…
گوشى ام نفس هاى آخرش را می كشد، شارژ تمام می كند و مرضیه هم زبانش بسته می شود.

(بیشتر…)