سایت دانلود رمان های جذاب ایرانی : ورود به رمان استار

دانلود رمان دریا به قلم ماندانا معینی (م.مودب پور) با لينک مستقيم

دانلود رمان دریا در فرمت‌های پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان دریا: عاشقانه ، غم‌انگیز ، اجتماعی
نويسنده رمان: ماندانا معینی (م.مودب پور)
تعداد صفحات رمان: 337

رمان دریا

خلاصه رمان : دریا دختری بسیار زیبا و باهوش است.
او در دانشگاه با پسری به نام فریبرز آشنا می شود.
فریبرز به او می گوید که از یک خانواده‌ی ثروتمند است، ولی با گذشت زمان دریا متوجه می شود که فریبرز به او دروغ گفته است.
ولی دریا او را می بخشد و برای کمک به او همه کاری می کند.
به او درس تعلیم می دهد و در کنارش به بچه های دیگر هم درس تعلیم می دهد تا با پولی که در می آورد به فریبز کمک کند.

(بیشتر…)

دانلود رمان رکسانا نوشته م.مودب پور با لينک مستقيم

دانلود رمان رکسانا با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا
موضوع رمان رکسانا: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: م.مودب پور
تعداد صفحات رمان: 455 صفحه

دانلود رمان رکسانا

خلاصه داستان: داستان این رمان مانند اکثر داستان های نویسنده م.مودب پور با حضور دو نقش اصلی آغاز می شود که یکی شوخ و بذله گو و دیگری غمگین و ساکت است.
داستان از آنجا آغاز می شود که این دو نفر می فهمند عمه ای دارند و در سیر اتفاقات با دختری به نام رکسانا آشنا می شوند و ادامه ماجرا…
قسمتی از رمان رکسانا
با پسر عموم تو ماشین من نشسته بودیم و داشتیم تو یه بزرگراه خیلی شلوغ حرکت می کردیم.
من رانندگی می کردم و مانی کنارم نشسته بود و تکیه ش رو داده بود به شیشه بغل و همونجور که آروم آروم می رفتیم جلو با همدیگه حرف می زدیم.
پدر من و مانی دو تا برادر بودن که همیشه با همدیگه زندگی کردن.
همیشه ام با همدیگه شریک بودن.

(بیشتر…)

دانلود رمان گندم نوشته م.مودب پور با لينک مستقيم

دانلود رمان گندم با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا
موضوع رمان گندم: عاشقانه
نويسنده رمان: م.مودب پور
تعداد صفحات رمان: 481 صفحه

دانلود رمان گندم

خلاصه‌ی رمان: داستان رمان درمورد یک خانواده ثروتمند هست که بیشتر اعضای اون کنار هم زندگی میکنن.
طی اتفاقاتی یکی از اعضای این خانواده به نام گندم متوجه میشه که بچه ی سر راهی بوده.
گندم مشکلات روحی پیدا می کنه و در طی همین اتفاقات سامان متوجه علاقه شدید خودش نسبت به دختر عمش گندم شده.
اما با یک نامه همه چیز خراب میشه و…
قسمتی از رمان گندم
اواخر فروردین بود، یه روز جمعه.
تو اتاقم که پنجره ش به باغ وا می شد، رو تختم دراز کشیده بودم و داشتم فکر می کردم.
صدای جیک جیک گنجیشکا از خواب بیدارم کرده بود.
هفت هشت تا گنجیشک رو شاخه ها باهم دعواشون شده بود و جیک جیکشون هوا بود!
رو شاخه ها این ور و اون ور می پریدن و باهم دعوا می کردن.
منم دراز کشیده بودم و بهشون نگاه می کردم.

(بیشتر…)