دانلود رمان زنانه یا مادرانه به قلم منا معیری با لينک مستقيم

دانلود رمان زنانه یا مادرانه نسخه پی دی اف، اندرويد، آيفون، جاوا
موضوع رمان زنانه یا مادرانه: عاشقانه
نويسنده رمان: منا معیری
تعداد صفحات رمان 260 صفحه

رمان زنانه یا مادرانه

خلاصه رمان : برای مادر بودن لازم است که زن بودن را احساسش کرد.
داستان رمان سرنوشت یک زن سی ساله است که زن بودن را نمی شناسد…
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری…
مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو، دلواپسی…
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خواب های کودکانه تو، بیداری!
قسمتی از متن رمان زنانه یا مادرانه
نگاهی به ساعت ظریفش انداخت همانی که دنا با هر بار دیدنش غر می زد.
ستاره جون عمر ساعت های این شکلی سر اومده…
بیا ببرمت پاساژ مغازه داداش آذین یک ساعت هایی داره…
_من این رو دوست دارم چشم هام بهش عادت کرده هزار تای دیگه ام بخرم باز این ساعت نمیشه.
دنا: من که می گم اینو جوونی هات نامزدت گرفته…
_یعنی می خوای بگی الان من پیر شدم؟

(بیشتر…)

دانلود رمان خانه ی من به قلم منا معیری با لينک مستقيم

دانلود رمان خانه ی من با فرمت pdf، apk، epub، jar
موضوع رمان خانه ی من: عاشقانه
نويسنده رمان: منا معیری
تعداد صفحات رمان 167 صفحه

دانلود رمان خانه ی من

خلاصه رمان : بیچاره قاسم… ده سالش بود ولی شاید اندازه یک بچه دو ساله هم نمی فهمید و دیوانه وار می خندید…
بیخیال دنیای اطرافش روی دیوار دالی بازی می کرد و می خندید.
مادر معتادش در بچگی به او قرص خواب می داد که صدای گریه های قاسم که از گرسنگی بود را نفهمد.
قاسم دوباره پرید روی دیوار و خندید: دالی…
خواهرش هجده ساله بود اسمش قدسی بود و از همان بچگی صدایش می زدند شراره…
صورت خود را آرایش می کرد و مثل بدل فروشی سیار بود…
مانتوی فسفری می پوشید و می گفتند که پدرش کلاهش را بی اندازد بالاتر…
قسمتی از متن رمان خانه ی من
ﻣﺎدرم ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﮐﺮد:
ﮐﺎش ﺑﻪ ﺟﺎي ﺑﭽﻪ ﺳﻨﮓ زاﯾﯿﺪه ﺑﻮدم.

(بیشتر…)

دانلود رمان زندگی خصوصی نوشته منا معیری با لينک مستقيم

دانلود رمان زندگی خصوصی با فرمت های اندرويد، آيفون، پی دی اف، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: منا معیری
تعداد صفحات رمان: 1142 صفحه

دانلود رمان زندگی خصوصی

خلاصه داستان: رمان زندگی خصوصی داستان زندگی مردی را روایت می کند که با همه ی فراز و نشیب ها مرد خانواده است، پدر خانواده است.
هر چند او بعضی وقت ها درگیر زندگی خصوصی خودش می شود…
قسمتی از رمان زندگی خصوصی
آرش پا روی پا انداخته بود و براندازش می کرد.
گوشه ی ابرویش بالا رفت: چته زل زدی به من؟
– به هر کی رو زده بودم نه نمی گفت.
تکیه داد به کاناپه و گوشی موبایلش را لمس کرد: جایی کار دارم… نمی تونم بیام.
– کجا؟! نیم نگاهی به ساعت انداخت.
دو ساعت زمان داشت تا به قرارش برسد. قبل آن هم باید تا خانه می رفت.
– کوروش جان… شما کجاها می پری که من نمی دونم!
اخم کرد: میرم برای تمدید قرارداد… باید به تو جواب پس بدم؟
آرش خندید: تمدید قرارداد؟! نگووو… جیگرم کباب شد!

(بیشتر…)