دانلود رمان گلوگاه به قلم هانیه وطن خواه با لینک مستقیم

رمان گلوگاه نسخه اندروید، آیفون، Pdf

موضوع : عاشقانه ، معمایی
تعداد صفحات : 1254

رمان گلوگاه

خلاصه رمان : از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند، از دست های تو روی گلوی من دردی کهنه، گلوگاه سد نفس های من است و پناه تو چاره این درد…
قسمتی از داستان رمان گلوگاه
کنان نور را روی صورت مدل تنظیم کرد.
سیمگه با خستگی تمام، دوربین را به دست گرفت.
از ساعت شش صبح تا الان که نه و نیم شب بود یک لحظه هم استراحت نکرده بودیم و این همه را کلافه ساخته بود.

(بیشتر…)

دانلود رمان بر من بتاب به قلم هانیه وطن خواه با لینک مستقیم

رمان بر من بتاب نسخه کامل

موضوع رمان : عاشقانه ، اجتماعی
تعداد صفحات : 713

رمان بر من بتاب

خلاصه رمان : خورشید و غیاث (پسر همسایه) با هم دوست معمولی هستند!
اما خانواده دختر خیلی سخت گیر هستند و خورشید بدون اطلاع خانواده اش به غیاث که قبلا در زندگیش شکست عشقی را تجربه کرده نزدیک می شود، اما یک روز خانواده هایشان آنها را در کنار هم می بینند و خورشید را به اجبار به عقد غیاث در می آوردند… (بیشتر…)

دانلود رمان سر دلم را به سر دار آویخته ام به قلم هانیه وطن خواه با لینک مستقیم

رمان سر دلم را به سر دار آویخته ام نسخه کامل

موضوع رمان : عاشقانه ، هیجانی
تعداد صفحات : 1355

رمان سر دلم را به سر دار آویخته ام

خلاصه رمان : کمند دختری خودساخته ایی است که به خاطر نامشروع به دنیا آمدنش درخانواده جایگاهی ندارد ولی او به خاطر عشقی که نسبت به خواهرش دارد وارد یک معامله با آقای میران می شود.
مردی با ظاهری مغرور و بدنی سوخته، بزرگ خاندان میران ها و دشمن خانوادگی خود، در این معامله از اسرار زیادی پرده برداشته می شود و عشق عمیقی بین این دو رخ می دهد… (بیشتر…)

دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند به قلم هانیه وطن خواه با لينک مستقيم

دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه ، غم‌انگیز
نويسنده رمان: هانیه وطن خواه
تعداد صفحات رمان: 797

رمان طلاهای این شهر ارزانند

خلاصه‌ای از رمان : یک مرد هفتاد ساله و پولدار به اسم زرنگار دو تا پسر و دو تا دختر دارد.
دختر دومش”کیمیا” مجرد و عاشق مردی به نام طاها می باشد.
کیمیا قرار هست با نامدار برادر شوهر خواهرش ازدواج کند.
ولی با طاها از کشور خارج می شود.
زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا که خودش عاشق پسرخاله اش امیر هست را مجبور می کند باهاش ازدواج کند و در خانه اش به عنوان خدمتکار کار کند و…
قسمتی از متن رمان طلاهای این شهر ارزانند
خود دست به کار شد و قفل کمربند را باز کرد و من فقط نگاهش کردم…

(بیشتر…)