دانلود رمان ذهن مریض به قلم زهرا مدبر با لينک مستقيم

دانلود رمان ذهن مریض با فرمت پی‌دی‌اف، نسخه اندروید، نسخه آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه ، پلیسی
نويسنده رمان: زهرا مدبر
تعداد صفحات رمان: 57

رمان ذهن مریض

خلاصه‌‌ای از رمان : – سلام صبح بخیر…
– سلام! همراه آقای پارسا؟
– بله! بفرمایید…
– ببخشید با خودشون کار داشتم.
– خواهش می کنم! ولی تلفنشون رو تو خانه جا گذاشتند!
– آها! شرمنده…
– فقط اومد بگم کی باهاشون تماس گرفتن؟
– بگید آقای فاتحی نژاد…
– بله! ممنون.
– خدانگهدار…
قسمتی از متن رمان ذهن مریض
مامان (محیا): بهار کی بود؟
– آقای فاتحی نژاد فکر کنم از دوست های بابا بود.
– آره درسته! حالا چه کار داشت؟
– هیچی با خودش کار داشت آها راستی مامان امروز باید برم شرکت مشتری دارم.
– باشه دخترم مراقب خودت باش.
بدو بدو رفتم بالا…
برخلاف همیشه بی اهمیت به اینکه چی می پوشم فورا حاضر شدم و زنگ زدم آژانس…

(بیشتر…)

دانلود رمان شبیه یک مرداب از نویسنده ساحل زندی با لينک مستقيم

دانلود رمان شبیه یک مرداب نسخه پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان شبیه یک مرداب: عاشقانه ، هیجان‌انگیز ، معمایی
نويسنده رمان: ساحل زندی
تعداد صفحات رمان: 982

رمان شبیه یک مرداب

خلاصه‌ی رمان : داستان رمان درمورد تارا گریفین می باشد.
دختر نوزده ساله‌ای که اهل کارولینا هست.
تارا با آرزوها و رویاهای دور و دست نیافتنی و یک عشق تمام نشده و کوهی از مشکلات مالی که سر راهش قرار دارد، تصمیم می گیرد برای ادامه تحصیلات خود به کانادا برود.
اما هیچ‌وقت اوضاع طوری پیش نمی رود که برنامه‌ریزی کرده بود…
قسمتی از متن رمان شبیه یک مرداب
زمانی که در چپل هیل کارولینا زندگی می کردم، همیشه یک ظاهر احمقانه و مثبت عین یک دختر درس خوان داشتم.
یک دختر ۱۹ ساله عاشق ادبیات فرانسه با کلی آرزوهای بزرگ….
مادرم وقتی خیلی بچه بودم مرده بود و با پدرم در یک خانه‌ی آپارتمانی کوچک زندگی می کردیم.

(بیشتر…)

دانلود رمان دختری در مه از نویسنده تکین حمزه لو با لينک مستقيم

دانلود رمان دختری در مه نسخه پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان دختری در مه: روانشناسی ، عاشقانه ، اجتماعی ، غم‌انگیز
نويسنده رمان: تکین حمزه لو
تعداد صفحات: 326 صفحه

رمان دختری در مه

خلاصه‌ این رمان : دخترانی هستند که در هاله ای از مه زندگی می کنند.
دخترانی که تنها در قصه ها نیستند…
آنها واقعیت دارند و در میان همان مه روزهای عمر خود را می گذرانند.
نمی دانم… ولی شاید سرنوشت، او را در سر راه من قرار داده بود، تا زندگی‌اش را از نزدیک ببينم و امروز راوی آن باشم…
قسمتی از متن رمان دختری در مه
صدای شادمانی و عروسی کل فضای حیاط بزرگ را پر کرده بود.
درختان اطراف محوطه بفهمی، نفهمی به سبزی می زدند و پر از ریسه های چراغ بودند که انتظار تاریک شدن هوا را می کشیدند.

(بیشتر…)