سایت دانلود رمان های جذاب ایرانی : ورود به رمان استار

دانلود رمان بار دیگر دلدادگی اثری از مژگان زارع با لینک مستقیم

رمان بار دیگر دلدادگی نسخه pdf و فایل قابل اجرا روی اندروید و آیفون

ژانر | عاشقانه
تعداد صفحه | 223

رمان بار دیگر دلدادگی

خلاصه رمان بار دیگر دلدادگی : داستان رمان بار دیگر دلدادگی درباره دختری به نام رها می باشد که در دبیرستان با سهیل آشنا شده است.
بعد از مدتی از طریق دوست سهیل متوجه می شود که او بهش خیانت می کند.
برای همین تمام وقتش رو می گذارد روی درس خواندن و در دانشگاه به دختری درس خوان معروف می شود.
ترم آخر دوباره سر و کله سهیل پیدا می شود و هم کلاسی رها به اسم پدرام هم اتفاقی به اون نزدیک می شود.

در حالی که رها هنوز عاشق سهیل هست و پدرام می رود که به رها علاقه مند بشود رها پی به یک راز بزرگ در زندگیش می برد.
که مسیر زندگیش را عوض می کند.
زندگیش از اون حالت منظم قبلی درمی آید و به آشوب کشیده می شود.
در این بین کشمکش بین سهیل و پدرام و نقش آفرینی اونا بعد از فاش شدن این راز در زندگی رها، رها را برای انتخاب مرد آینده اش سردرگم می کند و…
بخشی از داستان رمان بار دیگر دلدادگی
رها اصلا علاقه ای به دانستن اخبار دست اول درباره پدرام نداشت.
همین که او را پسر الکی خوش و شلو ولی می دید که دانشگاه را با پاتوق اشتباه گرفته کافی بود تا رها از پدرام بدش بیاید.
قصه فروزان هنوز ادامه داشت و حوصله آن سه هم اتاقی دیگرش هم داشت سر می رفت.
بهارک پیش دستی کرد و کیف را قاپید و گفت:
– فروزان ما رو دست انداختی؟ بده اگه راست میگی ببینم عکس پدرام رو.

در کیف را گشود و در چشم بر هم زدنی یک موجود کوچک و ناشناخته از کیف بیرون پرید و روی شکم رها نشست.
رها دیرتر از بقیه متوجه شد، فروزان غش غش می خندید و آن سه نفر بلند جیغ می کشیدند.
رها گردنش را به سرعت بلند کرد و با دیدن یک قورباغه زمخت و قهوه ای که به اندازه یک پرتقال بود بنای جیغ زدن گذاشت و بعد از حال رفت.

وقتی چشم گشود مسئول خوابگاه کنارش نشسته بود و روی صورتش آب می ریخت.
فروزان اشک می ریخت و اصرار داشت بگوید قصد بدی نداشته و مسئول خوابگاه او را به اخراج از خوابگاه تهدید می کرد.
رها بی حال نیم خیز شد. مسئول خوابگاه گفت:
خوبی عزیزم؟

نه خوب نیستم چی شده بود؟
هدیه با یک لیوان آبمیوه جلوتر آمد و گفت:
هیچی تموم شد. حالت خوبه؟
رها کمی به مغزش فشار آورد و یک دفعه خاطرش آمد که چه بلایی سرش آورده بودند.

با عصبانیت رو به فروزان کرد و گفت:
شما رو باید ببرن دیوونه خونه یه مشت بدبخت که فکر می کنن دنیا خلاصه شده تو پسر و عشق و عاشقی.
مسئول خوابگاه با تعجب به فروزان نگاه کرد و گفت:
قضیه چی بوده؟ کسی قورباغه رو داد دستت بیاری بندازی رو این طفل معصوم؟
فروزان من من کنان گفت:
– نه به خدا! من…

راستش می خواستم با بچه ها شوخی کنم گفتم عکس یکیو آوردم، ببینین اینا هم صبر ندارن در کیف رو باز کردن که…
مینا وسط حرفش پرید و گفت:
نگفتی در جا سکته می کنیم؟ خیلی بی معنی هستی.
رها سرش را روی بالش گذاشت و چشمانش را بست.

فردا امتحان داشت و نگران بود با این غش و ضعفی که کرده نتواند از پس خواندن بقیه جزوه هایش بربیاید.
آب دهانش را قورت داد و گفت:
من خوبم فقط همتون برین بیرون که یه کم بخوابم.
اگر هر وقت دیگری بود آنها پشت چشم نازک…

آپلود رمان آموزش دانلود

نویسنده و ناشر محترم اگر خواستار حذف این رمان از تارنمای novelz.ir هستید وارد لینک زیر شویدفرم درخواست حذف رمان

گزارش مشکل پیامک به پشتیبانی
دانلود جدیدترین رمان ها از کانال دانلود رمان :) عضویت در کانال دانلود رمان