رمان زئوس از آرزو نامداری دانلود با لینک مستقیم

دانلود رمان زئوس اثری از آرزو نامداری با لینک مستقیم

رمان زئوس نسخه pdf و فایل قابل اجرا روی اندروید و آیفون

ژانر | عاشقانه، انتقامی، ترسناک
تعداد صفحه | 5018

رمان زئوس

توضیح : این اثر کاملا از روی تحقیقات و واقعیت ها نوشته شده است، و اسم شخصیت ها و گاها بعضی از حوادث از ذهن و خیالات نویسنده برگرفته شده است.
خلاصه رمان زئوس :
داستان رمان زئوس درباره مردی به نام سلیم است.
که یک دنیا از او وحشت دارند و اسلحه از وسایل شخصی جدا نشدنیش محسوب می شود.
او از دروغ و خیانت بیزار هست و گناهکارها را به روش خودش مجازات می کند.
چه شخصی می داند او چند نفر رو کُشته است؟
به او می گویند زئــوس، چون این نام برازنده ی ایزد آسمان رخشان و الهه ی یونانیان هست.
حالا چه می شود اگر یک دختر با چشم های شیطانیش، با هدف قبلی وارد زندگی این مرد فوق ترسناک بشود؟
خیانتش قابل بخششه؟
و یا مجازاتی جز مرگ در انتظارش نیست؟…

بخشی از داستان رمان زئوس
تمام ذره ذره ی تنم درد را حس می کند.
دردی سنگین از ورود دوباره ام به آن جسم به درد نخور.
مانند هزاران سوزن که یکی یکی و به نوبت وارد تنم می شدند.
انگار هر تکه از بدنم یک جا افتاده بود و من مجبور به جمع کردن تکه ها بودم.
یک بوق ممتد و طولانی و من باز هم در یک سیاهی گم می شوم.
یک سیاهی روشن.
با آن سیاهی که آنجا دیده بودم، زمین تا آسمان فرقش بود.
سیاهی که نور داشت.
سیاهی که من را در آغوشش می گیرد و آهسته دم گوشم پچ می زند به زمین خوش اومدی!
گذشته…
پاشنه ی کفش هایم را روی زمین می کوبم و ساق پاهایم را با مهارت زیادی می رقصانم.
دستانش دائم روی کمرم بالا پایین می شوند. مردک طماع خوب دارد از این حال من استفاده می کند.
کمرم را با موزیک تکان می دهم و با چشمان بسته سرم را بالا می گیرم.
عالیست، این حس ناب معرکه است و بهتر از این نمی شود.
موهایم روی هوا تاب می خورند و کلمات پر احساس امیر اعتماد به نفسم را بیشتر می کند.
دهانم با لبخندی کوچک و آرام باز می شوند و امیر تا نزدیکی های صورتم پیش می آید.
اگر خوابت میاد با کمال میل می رسونمت عزیزم.
با قهقه دستم را محکم روی بدنش می گذارم تا حس زرنگ بودن نکند.
مگه دیوونه م وسط این داپس داپس و کلی شات که قراره بالا بدم خوابم بگیره؟
دستانش از کمرم بالا تر می آیند و پشت گردنم می نشینند:
_نفس…؟
صدا زدنش را دوست ندارم پر از حس ناخوشایند است.
پر از حس زرنگی و بدجنسی. می خندم و فاصله می گیرم.
کی پایه بازی کردن هست؟
صدای جیغ مانندم وسط موزیک بیس دار، به سختی به گوش همه شان می رسد.
پسر ها یکی یکی فریادشان بلند می شود.
بعضی از سینگل ها از آن پایین بالا می آیند و دخترها با دهان کجی خیره ام می شوند.
یک لیوان از روی سینی شیشه ای برمی دارم و بی توجه به تذکر امیر، آن را بالا می آورم.
هرکی بتونه از من ببره امشب باهاش میرم خانه.
اینبار حتی چند نفر از آن هایی که دوست و همراه داشتند با فریادهای شادیانه مخصوص به خودشان بالا می آیند…