دانلود رمان دست هایم حافظه دارند نوشته رهایش با لينک مستقيم
دانلود رمان دست هایم حافظه دارند با فرمت هاي اندرويد، آيفون، پي دي اف، جاوا
موضوع رمان دست هایم حافظه دارند: عاشقانه ، اجتماعی
نويسنده رمان: رهایش
تعداد صفحات رمان: 1909 صفحه
خلاصه داستان: کنعان درگیر در مشکلات خانوادگی و مالی، اسیر گذشته و خاطره ی زخمی که به روحش آسیب رسونده، در اوج مشکلات هجوم آورده به زندگی حالش، فرصتی برای گریز از موقعیت خسته کننده ی زندگیش پیدا می کنه.
اما هر فرصتی فرصت مناسب نیست و هر راه گریزی، راه گریز یا شاید هم…
این رمان داستان زندگی سه پسره، سه برادر که زندگیشون به وجود هم گره خورده و البته شخص آشنای غریبی که منبع اصلی مشکلات این سه برادره.
قسمتی از رمان دست هایم حافظه دارند
-دوست داری همراه من بیای؟!
_این الآن یه پیشنهاده در مورد شرکت من تو جلسه های کتابخوونی یا یه پیشنهاده برای اینکه رفیق فابریک من باشی؟!
شفق افتاد دنبالم! خندیدم و دوییدم!
حرص که می خورد واکنش هاش واقعاً دیدنی بود! قیافه اش هم همچنین!
وقتی ناامید شد از اینکه بهم برسه، ایستاد و گفت: دستم بهت برسه کشتمت!
-چرا آخه؟!
_واسه اینکه برعکس اون چیزی که بقیه می گن اعتماد به نفست چسبیده به سقف آسمون!
خندیدم! دوباره دوید دنبالم و بعد چند قدم ایستاد، ایستادم و گفتم: زشته به خدا!
یکی ببیندمون می گه آخر الزمون شده دختره ی پررو افتاده دنبال پسر مردم!
یه تیکه چوب از رو زمین برداشت و گفت: جرأت داری بیا جلو!
از همون فاصله زل زدم بهش! نور خورشید جوری افتاده بود رو صورتش که انگار می درخشید.
خورشید رو نمی گم! شفق می درخشید! به چشم من این موجود مهربون دوست داشتنی نور کم جون قبل از طلوع آفتاب نبود!
خود خورشید بود واسه من اما…
کاش هیچ وقت نبود…
نویسنده و ناشر محترم اگر خواستار حذف این رمان از تارنمای novelz.ir هستید وارد لینک زیر شویدفرم درخواست حذف رمان
این رمان رو با اینکه چندین بار خوندم هنوزم دارم می خونم ولی عالیه واقعا به موضوع روانشناسی خیلی خوب اشاره نموده.
رهایش خیلی وقته رمان جدید ننوشتی منتظر رمان های جدیدت هستیم
سلام نقدی دارم از داستان رمان، خسته نباشید موضوع بسیار جالب و نگارش بی نقص بود، اما وقتی این همه درد توی داستان رمان باشه باید رمان کوتاه تر باشه یا درد رو کوتاه تر بیان کرد تا جذابیت داستان کم نشه، شما بعضی موضوعات رایج را طولانی توضیح داده اید اما بسیار زیبا و تلخ، داستان های این سبکی که درد رو نشون میدی وقتی اینقدر طولانی باشه مخاطب رو افسرده می کنه ما کتاب می خوانیم تا به معلوماتمون اضافه بشه مثلا رمان سمفونی مردگان که خیلی دردناکه باز هم قسمت های جذابش از اول تا آخر داستان به چشم می خوره، شما اول درد رو در ۱۰۰۰ صفحه بیان کردین (که اصلا لازم نیست) فقط کتاب های تاریخی می توانن به این سبک باشن، منظورم از جذابیت به هیچ وجه مسائل عاشقانه نیست…
عالی رهایش عزیز بنده به عنوان یک نویسنده از همکاری با شما بسیار خشنود هستم و از بین شخصیت های رمان شما علاقه شدیدی به کبریا پیدا کردم
مثل همیشه عالی پیشنهاد میشه