سایت دانلود رمان های جذاب ایرانی : ورود به رمان استار

دانلود رمان آشوب آرام به قلم سنا فرخی با لينک مستقيم

دانلود رمان آشوب آرام نسخه کامل پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان آشوب آرام: عاشقانه، غمگین، پلیسی
نويسنده رمان: سنا فرخی
تعداد صفحات: 376

رمان آشوب آرام

خلاصه‌‌ رمان : من هم یک روز آرام بودم.
آرامی آرام، با زندگیه عاشقانه…
من هم روزی زندگی شیرینی داشتم. یک عاشق تمام عیار که عشق را در یک گل رز می دید…
لباس رنگی می پوشید و برای مجنونش لیلی می شد…
همه چیز از آن شبی شروع شد که مجنون رفت و من تنها شدم…
به یاد دارم که پرهام می گفت: رفتن تو ذات آدم عاشق نیست.
اما وقتی به خودم آمدم که درون یک دنیای خاکستری با یک آدم عاشق نما تنها شدم…
و آشوب آرام زندگی من شروع شد…
بخشی از متن رمان آشوب آرام
“آرام”
برای بار هزارم رد تماس زدم…

(بیشتر…)

دانلود رمان ابر کبود به قلم زینب بختیاری با لينک مستقيم

دانلود رمان ابر کبود برای پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان ابر کبود: عاشقانه
نويسنده رمان: زینب بختیاری
تعداد صفحات: 557

رمان ابر کبود

خلاصه‌‌ای از رمان : زندگیم را باختم به چه قیمتی؟‬
‫عشقه به تو؟! یا یک دروغ تلخ؟!‬
‫تو به کابوس شب هایم تبدیل شدی‬، ‫نه می گذاری ازت فاصله بگیرم، نه بهت نزدیک بشوم…
‫و من در اعماق این فاصله ها می سوزم‬.
‫من عشق تو را با وجود تلخی هایت پذیرفتم‪…
‫من دختر درسا نامم‬، دختری از تبار دیوانگی‬، می بارم تو نمی بینی‬…
‫تبخیر می شوم و به رویت نمی آوری، این انصاف نیست مرد من‬…
آری من درسایم‬، ‫یعنی باید گفت درسا بودم ولی با تو‪…‬‬
‫و بدان‬ ‫ساده بودم و ساده هم می گذرم‬…
بخشی از متن رمان ابر کبود
– لطفا بس کن…
‫دیگه حق نداری با دوستات بری بیرون فهمیدی؟‬‫‪
– تو به چه حقی این حرفو می زنی؟‬

(بیشتر…)

دانلود رمان قشاع نوشته نیلوفر قائمی فر با لینک مستقیم

دانلود رمان قشاع با فرمت های pdf,apk,epub,jar

موضوع رمان: عاشقانه ، اجتماعی
نویسنده رمان: نیلوفر قائمی فر
تعداد صفحات رمان: 418 صفحه

دانلود رمان قشاع

خلاصه داستان: هونیا زنی که انگشت اتهام برادر شوهر تازه از سفر برگشته اش به طرف اوست و منتظر توضیحی برای تمام اتفاقاتی که
قسمتی از رمان قشاع
امیرعباس مثل برادر شوهرم جلوم نایستاده بود مثل یه بازجو بود.
چرا همه تموم مسئولیتو همّ و غم منو سپردن دست این؟!
چرا جز امیرعباس هیچ کس دور و برم نیست؟!
انگار این یه امر عادیه که داره منو میپاد!! بدجوری معذبم.
تنم عین بید از درون می لرزید ولی محکمی خودم رو حفظ کرده بودم، من هونیام نمی شکنم…
با اون صدای بم و پرطنینش که وقتی حرف می زد توی دل آدم می لرزید از قدرت صداش گفت:
امیرعباس_منتظرم. تعریف کن.
«پرسش گرا نگاهش کردم، عصبی ولی با صدای آروم گفت» بعد از چند سال از کانادا اومدم یه برادرم به قتل رسیده یه برادرم هم تو تصادف مرده.

(بیشتر…)