دانلود رمان خلافکار مغرور از ستایش خفن با لینک مستقیم

دانلود رمان خلافکار مغرور با فرمت های pdf,apk,epub,jar
موضوع رمان خلافکار مغرور: طنز ، عاشقانه ، معمایی ، پلیسی ، کل کلی ، هیجانی ، جنایی
رمان خلافکار مغرور نوشته: ستایش خفن

رمان خلافکار مغرور

خلاصه داستان: داستان درمورد یه خلافکار، دختری که مشکلات سخت زندگی اونو تا مرز سنگ شدن کشیده و حالا اونو تا عمق بازی های خلاف کشیده.
منجلابی که هر چی بیشتر دست و پا بزنی امیدت کمتر میشه.
این دختر آنچان مغرور که به راحتی کسی نمی تونه از صفحه ی بازی روزگار بیرون بندازه.
تا اینکه با ورود مردی به دنیای خاکستری و تیره و تارش همیه چیز عوض میشه.
چه جوری اون مرد این کارو میکنه؟
دختر داستان غرورشو کنار میزاره؟
دوباره می تونه خودشو از نو بسازه؟
با فلب زخمیش چه طور کنار میاد؟
چه طور میتونه از این باند خلافی که توش گیر کرده رها بشه؟…

(بیشتر…)

دانلود رمان زیباترین اجبار از MELika_n_p با لینک مستقیم

دانلود رمان زیباترین اجبار با فرمت های pdf,apk,epub,jar
موضوع رمان زیباترین اجبار: طنز ، کلکلی ، عاشقانه
رمان زیباترین اجبار نوشته: MELika_n_p

دانلود رمان زیباترین اجبار

خلاصه داستان: فرهنگ لغت من همیشه فقط در یک چیز خلاصه میشد، شیطنت ولی از وقتی کلمه ای بیگانه وارد فرهنگ لغتم شد زندگیم به کل تغییر کرد.
عشق، کلمه ای که همیشه ازش فرار میکردم ولی مگه میشه تا ابد ازش فرار کرد.
وقتی به این کلمه وابسته شدم کسی که اشکاش نفسم رو میبرید فقط یه چیز بهم گفت <ازت متنفرم>
ولی نمیتونستم فراموشش کنم پس به خودم قول دادم به هر قیمتی شده به دستش بیارم…
قسمتی از رمان زیباترین اجبار
خدایا چرا اینقدر کنده نت‬!!
‫-ای بابا‬.
‫بابا: جانم بابا‬؟
‫-نه ببخشید با شما نبودم‬.
‫-چی شد بیتا نتایج امتحان اومده‬؟
‫-اگه این اینترنت به ظاهر محترم سرعتش رو ببره بالا میفهمم چی قبول شدم‬.
‫عه اومد‬، خب خب بیتا توانا بیتا توانا بیتا توانا‬.
‫جیغ زدم – ای جون بابا‬.
‫-جانم چی شده‬؟
‫-دندان پزشکی قبول شدم هورااا‬.

(بیشتر…)

دانلود رمان بادیگارد اجباری از الهه آتش با لینک مستقیم

دانلود رمان بادیگارد اجباری با فرمت های pdf,apk,epub,jar
موضوع رمان بادیگارد اجباری: عاشقانه ، پلیسی ، کل کلی
رمان بادیگارد اجباری نوشته: فائزه بهشتی راد

دانلود رمان بادیگارد اجباری

خلاصه رمان: رمان من در مورد یه آقای پلیس مغرور و یه خانم نویسنده شیطونه که این آقای پلیس ما بنا به دلایلی مجبور میشه بادیگارد این خانم نویسنده بشه و این خانم نویسنده ناخواسته این آقای پلیسو مجبور به کارایی میکنه که واسه آقای پلیس تصورشم وحشتناکه…
قسمتی از رمان بادیگارد اجباری
اه لعنتی دلم نمی خواد این ماموریت و برم، آخه خیر سرم سرگردم حالا برم بشم محافظ شخصی یه جوجه نویسنده چون کاراش خیلی خوبه و شهرت جهانی پیدا کرده؟
اه نمیخوام!
صدای در بلند شد!
– بفرمایید! سروان رضوی اومد تو اتاق و احترام گذاشت!
با سر بهش اشاره کردم که چکار داری؟
سروان رضوی: جناب سرگرد جناب سرهنگ تو اتاق شون منتظرتون هستن!
عصبی نگاش کردم که ترسید و دستپاچه گفت: اجازه ی مرخصی میدید قربان؟

(بیشتر…)