سایت دانلود رمان های جذاب ایرانی : ورود به رمان استار

دانلود رمان الیار اثری از نرگس عبدی با لینک مستقیم

رمان الیار نسخه pdf و فایل قابل اجرا روی اندروید و آیفون

ژانر | عاشقانه، معمایی، جنایی
تعداد صفحه | 1140

رمان الیار

خلاصه رمان الیار : داستان رمان الیار درباره ی باران شایگان هست.
وکیلی که بنا به اصرار دوستش روی پرونده ای تحقیق می‌کند.
پرونده ی مردی که به قتل همسرش اعتراف نموده.

اما گفته‌هایش با گزارشات پلیس و پزشکی قانونی تناقض دارد.
باران درگیر پرونده ای می شود.
بدون اینکه خودش بداند، به بخش تاریکی از گذشته‌اش ربط دارد که سال‌هاست با غرق کردن خود در کار، روی آن خاک ریخته است.
او نمی داند این پرونده ی به ظاهر ساده چنان ابعاد گسترده‌ای دارد که…

بخشی از داستان رمان الیار
چشم دوختم به درختان خشک کنار جاده که همچون اسکلت به نظر می رسیدند.
– کاسه لیسی بهت ساخته.
از پشت به موهایم چنگ انداخت.
– دهنتو ببند وگرنه…

آدمی که ته خط رو دیده تهدید نکن.
دستش را از گردنم رد کرد و حوالی گوشم پچ زد:
نفهمیدم چرا انقد با من زاویه داری کافیه لب تر کنم تا نقره داغ شی حالیته که؟

لرزش از شانه ها به قلبم رسید.
صدای قدم های محکمی را که پشت سرمان بر زمین کوبیده میشد شنیدم.
چند صباحی میدون دادیم بهت یابو برت داشت.

تو که باهوش تر از این حرفا بودی. نمی دونستی عاقبت گردن کشی چیه؟
دمای هوا افت کرد ابرهای مه آلود خیابان را بلعیدند.
با چسبیدن، یقه ترمز پاهایم را کشید.

به اتومبیلی که چند متر جلوتر از ما پارک بود اشاره نمود.
– دو تا راه جلوت می ذارم از این چاه بیای بیرون.
نفس هایی که بوی سیگار مانده می داد به صورتم خورد.

– آشوبی که راه انداختی رو جمع می کنی برمی گردی ور دل یارت.
در غیر این صورت یه شانس فرار در اختیارت می ذارم.
اون ماشین بخوره بهت فاتحه ت خونده س!

روی هوا بشکن زد بادیگاردهایش جلو آمدند.
خم شدند و از زانو به پایین پای چپم را کندند و پلاستیک پوشالی را که تکیه گاهم محسوب میشد با لگد گوشه ای انداختند.
سنگینی تنم را به پای راست محول نمودم.

– البته باید با یه پا فرار کنی.
روبه رویم قرار گرفت آب بالا آمده بود و قورباغه ابوعطا می خواند.
– فكر كن ببین کدوم به صرفه تره.

ذهنم نقش تدوین گری حاذق را به اجرا درآورد و سکانس های پراکنده پیشین را به هم چسباند.
به این نتیجه رسیدم که فقط با مرگ قادر به جبران مافات هستم.
صدا در گلو انداخت برای عده ای که دورمان را گرفته بودند.

– عاقبت مهره ی سوخته چیه؟
بانگ یک دستشان در جاده ای که باد به صورت سیلی میزد پیچید.
– حذف.
پای راست از جورکشی انصراف داد، زانو به زمین رسید.

– واسه نجات جونت هنوز وقت داری.
از میان دندان های کلید شده غریدم.
– زودتر تمومش کن.
خندید.

– حالت رو خریدارم… چند؟
عمری خواستم و نشد، دقیقا همانی شد که نمی خواستم.
من که می دونم تو دلت چه خبره می خوای واسه آخرین بار ترتیب ملاقات تون و بدم؟
با فریاد گفتم نه.

دو انگشتش را به حالت گرد درآورد و با بردن داخل دهان سوت زد.
پسر جوان سوار ماشین شد، روشنش کرد.
به طرف مقصدی که من بودم گاز داد اشک ها روی صورتم راه یافتند.

سر به سوی آسمان برافراشتم نتیجه ی هم آغوشی ابرهای خاکستری شد باران.
لب زدم باران، قلبم تیر کشید و اولین و آخرین قطره ی اشکم چکید.

فصل اول: طغیان عصيان « باران »
شیشه را پایین می دهم.
هوای مرده و راکد به داخل کابین هجوم می آورد.
دستی به عرقِ پیشانی ام می کشم و عینک را روی تیغه ی بینی ام عقب می فرستم. این حرکت همراه…

آپلود رمان آموزش دانلود
لینک های دانلود

نویسنده و ناشر محترم اگر خواستار حذف این رمان از تارنمای novelz.ir هستید وارد لینک زیر شویدفرم درخواست حذف رمان

گزارش مشکل پیامک به پشتیبانی
دانلود جدیدترین رمان ها از کانال دانلود رمان :) عضویت در کانال دانلود رمان